free tracker

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

به وقتِ محلی همیشه دلتنگم . .
اینجـا از نوستالژیهای کشنده ام مینویسم . .
Π ӏ Ξ Г Ξ ӏ ӏ :)
[ع.ف]

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۲/۰۳
    123
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    20h
  • ۹۹/۰۴/۲۸
    mood
  • ۹۹/۰۳/۱۵
    !meh
  • ۹۹/۰۲/۰۴
    free
پیوندهای روزانه

سووی چشمام

پنجشنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ

        آخر یه شب این گریه‌ها سوویِ چشمامو می‌بره ..
                                                                              مونا برزویی



        





  • عــآطِــFـــه

یادت

جمعه, ۸ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۲۳ ق.ظ


هر چه زیباست، مرا یاد تو می‌اندازد...

آننون






  • عــآطِــFـــه

مهمان های ناخوانده

دوشنبه, ۴ آبان ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ


اشک‌های لعنتی، بفهمید کِی و کجا نباید سُر بخورید بروی گونه‌هایم ...

تقصیر شما بود که مـن او را تار دیدمَش ..





  • عــآطِــFـــه

یک نفر ما را خواب میبیند

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۰ ب.ظ


اینجا هیچ چیز واقعی نیست ..

نه رفتن تـو ...

نه ماندن مـن ...

انگار یک نفر دارد مـا را خواب می‌بیند !!

با دانه‌های درشتِ عرق، بر پیشانی‌اَش ..

hamun.hedayat



  • عــآطِــFـــه

چگونه

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ب.ظ


وقتی تو نیستی ... شادی، کلام نامفهومی‌ست .. و "دوستت میدارم " رازی‌‌ست ، که در میان حنجره‌‌ام دق می‌کند !! و مـن چگونه بی‌ تــو نگیرد دلم !؟ اینجا که ساعت و آیینه و هوا ، به تــو معتادند ...

hs.monzavi




  • عــآطِــFـــه

تـو اینجا باشی..

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ

بهشت یعنی .. یک موسیقی ملایم باشد .. تـو اینجا باشی .. سرت روی پایم ..  دست راستم لایِ موهات، و دست چپم در حالِ نوشتن شعر ... اما صبر‌کن، من که چپ دست نیستم! . . . مهم نیست، تا آن روز تمرین می‌کنم ... اولویت همیشه با موهای «تـو»‌ست ..

Abbas.Marufi






  • عــآطِــFـــه

هنوز یک چیزی کم است ..

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ

امروز برایِ چندمین بار زنگ تلفن به صدا در‌آمد... همه با من کار داشتند ... سراغ ـَم را می‌گرفتند ... حال و احوال ـَم را پرسیدند و علت ناپیدا بودنم را ... امروز دانستم در ذهن خیلی ها اسمم و یادم لایت شده است .. فهمیدم برعکس خیالم برایِ خیلی ها مهم ـَم ... امروز اعتراف می‌کنم آنهایی یادم کردند که در گیر و دار غصه ها و دل مشغولی‌هایم فراموش شده بودند ... دیروز اشک ریخته بودم و امروز خندیدم ... امروز .. امروز ... دیروز و امروز با همه یِ بدی‌هایش همه چیزش عالی بود... اما جدا از این و با همه ی این حرف‌ها ... از شما چه پنهان ... الان که ساعت دارد آخرین قطرات ثانیه هایِ امروز را سر می‌کِشد ... هنوز یک چیزی کم است ... باید یک بار دیگر صدای زنگ تلفن بلند شود... و این بار کسی پشت خط باشد که می‌خواهم ... و این بار تـــو از حالِ من بپرسی ... کاش یادت مانده باشد که هستمُ هنوز نفس می‌کشم .. کاش یادت مانده باشد من را ... کاش یادت باشد و زنگ بزنی و من که صدایت را از پشت خط بپرستم ... چقدر دلم برای اسمم که تو صدا بزنی‌اش تنگ شده .. چقدر دلم میخواهد باز اسمت را با میمِ مالکیت صدا بزنم ُ تو محکم ُبلند بگی جانــــــم خانوم .. دلم تنگ شده ...برای تـو ... و چشم هایِ سیاهی که برقشان آدم را می‌گرفت ... چقدر دلم برای خنده‌هایت تنگ شده ... راستی ... ته ریشُ سبیلت هنوز سر جایش است!؟... این را یادت که هست برایش میمیرم ... امشب دلم بیشتر از قبل بی قراریِ تو را می‌کند ...
  az archive parsal
ba taqyir



  • عــآطِــFـــه

مبادا بروی ..

دوشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۱۲ ب.ظ

بگذار صادقانه با تو حرف بزنم .. واضح می گویم .. خوبِ من، من برای چشمهای سیاه ـَت جانم را میدهم، من دوست دارم شب ها با صدای تو خوابم ببرد .. دوست دارم دیوانه بازی هایت را که سعی میکنی مرا بخندانی .. کسی نتوانسته چون تو مرا بخنداند حتی جُک های دور همی با دوستان... دوست دارم تک تکِ لحظه هایم را که با تو سپری میشود .. حرفهایمان را ... خودت را ..
حاشیه چرا!؟ من بی تو نمیتوانم بهترین ـَم.. این ماه تو را خواستم... اینبار میخواهم تهدیدت کنم ... اگر حتی بخاهی که بروی، مثل اگنس چشمانم را میبندم ب روی دنیا ُ جدول مندلیف را قورت میدهم لپ ـهایم را باد میکنم ُ نفسم را در سینه حبس ـَش میکنم ُ معکوس میشمارم ... و اگر بروی ...



(یِ تهدید عاشقانه ـس..)
از آرشیو قدیمیم- با تغییر



  • عــآطِــFـــه

واجبات

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ق.ظ


وقتی گوشیتو به شارژ نزده درش بیاری و با خودت سر ناهار ببری یه معنی بیشتر نداره، یعنی یِ شخص مهمی هست توو زندگیت که از خورد و خوراکت هم برات واجب تره ..




  • عــآطِــFـــه

Yoksun burda..çektin gittin

جمعه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

 

تمامی مطالبِ نوشته شده دراین وبلاگ مخاطب خاص داشته ... چرا ماضی ملموس!؟ .. مخاطب خاصِ عزیزم، 'ت'* دو نقطه را به دلِ لَت و پار من ترجیح داد و سوت زد و هزاران نُت دولا چنگ از لای لبانش به هوا پاشاند و رفت که رفت که رفت...! همان دلی را می‌گویم که توی طبَق همه‌اش را ریخته بودم به پای فقط صداش و دست هاش!... همان دلی که... بگذریم... همان گلویی را می گویم که تا اخم می کرد انگار گریپ فورت در آن گیر کرده بود... ! و من هی گفتم برگرد پشتِ سرت را نگاه کن، ولی برنگشت، نگاه نکرد! ... و من زیر بارانِ نُت های دولاچنگ برگشتم سر خانه‌ی اول! مخاطب خاصم دوستم داشت، بی هوا بغلم میکردُ میبوسید و هیچ دختری را ب دل لت و پار من ترجیح نمیداد، خنده هایم را لای مخمل می پیچید و میگذاشت کنار آینه شمدان روی طاقچه، و دست هایش بوی پونه و نعنا میداد، نه آویشن! اصلا دوتایی پونه و نعنا میکاشتیم تووی گلدان های لب پنجره! و دوتایی سر میز شمع روشن میکردیم، لای ملافه های سفید در هم تمام میشدیم.. و دوستم داشت! اصلا همه اینها به کنار، فقط دوستم داشت، همین !

پ.ن:نمیدانم چه شد که اینطور شد تنها چیزی که میدانم این است که تا وقتی بود شعر می آفرید، نوشته های این وبلاگ دیگر بی پدر شدند ازاین به بعد چنگی به دل نمیزنند که هیچ، فقط زار میزنند و بهانه میگیرند .. میتوانید نـخوانیدشان !!!
پ.ن2: ت: تنهایی ../.

ba taqyir

M.Latifi

 

 
                  📎 گوش کنید

 

  • عــآطِــFـــه