سووی چشمام
- ۲ نظر
- ۲۱ آبان ۹۴ ، ۲۳:۵۷
اشکهای لعنتی، بفهمید کِی و کجا نباید سُر بخورید بروی گونههایم ...
تقصیر شما بود که مـن او را تار دیدمَش ..
اینجا هیچ چیز واقعی نیست ..
نه رفتن تـو ...
نه ماندن مـن ...
انگار یک نفر دارد مـا را خواب میبیند !!
با دانههای درشتِ عرق، بر پیشانیاَش ..
hamun.hedayat
وقتی تو نیستی ... شادی، کلام نامفهومیست .. و "دوستت میدارم " رازیست ،
که در میان حنجرهام دق میکند !! و مـن چگونه بی تــو نگیرد دلم !؟ اینجا که ساعت و آیینه و هوا ، به تــو معتادند ...
hs.monzavi
Abbas.Marufi
وقتی گوشیتو به شارژ نزده درش بیاری و با خودت سر ناهار ببری یه معنی بیشتر نداره، یعنی یِ شخص مهمی هست توو زندگیت که از خورد و خوراکت هم برات واجب تره ..
تمامی مطالبِ نوشته شده دراین وبلاگ مخاطب خاص داشته ... چرا ماضی ملموس!؟ .. مخاطب خاصِ عزیزم، 'ت'* دو نقطه را به دلِ لَت و پار من ترجیح داد و سوت زد و هزاران نُت دولا چنگ از لای لبانش به هوا پاشاند و رفت که رفت که رفت...! همان دلی را میگویم که توی طبَق همهاش را ریخته بودم به پای فقط صداش و دست هاش!... همان دلی که... بگذریم... همان گلویی را می گویم که تا اخم می کرد انگار گریپ فورت در آن گیر کرده بود... ! و من هی گفتم برگرد پشتِ سرت را نگاه کن، ولی برنگشت، نگاه نکرد! ... و من زیر بارانِ نُت های دولاچنگ برگشتم سر خانهی اول! مخاطب خاصم دوستم داشت، بی هوا بغلم میکردُ میبوسید و هیچ دختری را ب دل لت و پار من ترجیح نمیداد، خنده هایم را لای مخمل می پیچید و میگذاشت کنار آینه شمدان روی طاقچه، و دست هایش بوی پونه و نعنا میداد، نه آویشن! اصلا دوتایی پونه و نعنا میکاشتیم تووی گلدان های لب پنجره! و دوتایی سر میز شمع روشن میکردیم، لای ملافه های سفید در هم تمام میشدیم.. و دوستم داشت! اصلا همه اینها به کنار، فقط دوستم داشت، همین !
ba taqyir
M.Latifi