free tracker

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

به وقتِ محلی همیشه دلتنگم . .
اینجـا از نوستالژیهای کشنده ام مینویسم . .
Π ӏ Ξ Г Ξ ӏ ӏ :)
[ع.ف]

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۲/۰۳
    123
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    20h
  • ۹۹/۰۴/۲۸
    mood
  • ۹۹/۰۳/۱۵
    !meh
  • ۹۹/۰۲/۰۴
    free
پیوندهای روزانه

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

چگونه

پنجشنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ب.ظ


وقتی تو نیستی ... شادی، کلام نامفهومی‌ست .. و "دوستت میدارم " رازی‌‌ست ، که در میان حنجره‌‌ام دق می‌کند !! و مـن چگونه بی‌ تــو نگیرد دلم !؟ اینجا که ساعت و آیینه و هوا ، به تــو معتادند ...

hs.monzavi




  • عــآطِــFـــه

تـو اینجا باشی..

دوشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۳ ب.ظ

بهشت یعنی .. یک موسیقی ملایم باشد .. تـو اینجا باشی .. سرت روی پایم ..  دست راستم لایِ موهات، و دست چپم در حالِ نوشتن شعر ... اما صبر‌کن، من که چپ دست نیستم! . . . مهم نیست، تا آن روز تمرین می‌کنم ... اولویت همیشه با موهای «تـو»‌ست ..

Abbas.Marufi






  • عــآطِــFـــه

هنوز یک چیزی کم است ..

چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ب.ظ

امروز برایِ چندمین بار زنگ تلفن به صدا در‌آمد... همه با من کار داشتند ... سراغ ـَم را می‌گرفتند ... حال و احوال ـَم را پرسیدند و علت ناپیدا بودنم را ... امروز دانستم در ذهن خیلی ها اسمم و یادم لایت شده است .. فهمیدم برعکس خیالم برایِ خیلی ها مهم ـَم ... امروز اعتراف می‌کنم آنهایی یادم کردند که در گیر و دار غصه ها و دل مشغولی‌هایم فراموش شده بودند ... دیروز اشک ریخته بودم و امروز خندیدم ... امروز .. امروز ... دیروز و امروز با همه یِ بدی‌هایش همه چیزش عالی بود... اما جدا از این و با همه ی این حرف‌ها ... از شما چه پنهان ... الان که ساعت دارد آخرین قطرات ثانیه هایِ امروز را سر می‌کِشد ... هنوز یک چیزی کم است ... باید یک بار دیگر صدای زنگ تلفن بلند شود... و این بار کسی پشت خط باشد که می‌خواهم ... و این بار تـــو از حالِ من بپرسی ... کاش یادت مانده باشد که هستمُ هنوز نفس می‌کشم .. کاش یادت مانده باشد من را ... کاش یادت باشد و زنگ بزنی و من که صدایت را از پشت خط بپرستم ... چقدر دلم برای اسمم که تو صدا بزنی‌اش تنگ شده .. چقدر دلم میخواهد باز اسمت را با میمِ مالکیت صدا بزنم ُ تو محکم ُبلند بگی جانــــــم خانوم .. دلم تنگ شده ...برای تـو ... و چشم هایِ سیاهی که برقشان آدم را می‌گرفت ... چقدر دلم برای خنده‌هایت تنگ شده ... راستی ... ته ریشُ سبیلت هنوز سر جایش است!؟... این را یادت که هست برایش میمیرم ... امشب دلم بیشتر از قبل بی قراریِ تو را می‌کند ...
  az archive parsal
ba taqyir



  • عــآطِــFـــه