free tracker

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

جایی که همه چیـز آغـاز شد . .

انتهـای ایستگاهِ اول

به وقتِ محلی همیشه دلتنگم . .
اینجـا از نوستالژیهای کشنده ام مینویسم . .
Π ӏ Ξ Г Ξ ӏ ӏ :)
[ع.ف]

آخرین مطالب
  • ۰۱/۰۲/۰۳
    123
  • ۹۹/۰۵/۱۲
    20h
  • ۹۹/۰۴/۲۸
    mood
  • ۹۹/۰۳/۱۵
    !meh
  • ۹۹/۰۲/۰۴
    free
پیوندهای روزانه

!be quiet

پنجشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۶، ۱۱:۰۹ ب.ظ


معلومه یه چیزیت هست نمی‌خوای بگی..
- چقد داغون شدی ...
- بعد اون ماجرا اصلا ریختی بهم ...
- چقد پیر شدی ...
دلداری نیست اینا!
هرکسی درداشو حفظه جای تک تک زخماشو هر روز چک می‌کنه تلخ نمیخوام بنویسم محتوا تلخه!
یادآوری خستگی ها و کسالت ها چیزی جز تلخی نداره!
همین جا هم آدم و خسته می‌کنه!
بجای این حرفا بگیم...
نه لازم نیست ... چرا باید همش یه چیزی بگیم؟
حرفای منفی زدن چه لطفی داره ...
سکوت کنیم..




  • عــآطِــFـــه

اما..

جمعه, ۳۱ شهریور ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ



میان تمام نداشتن‌ها دوستت دارم
شانس دیدنت را هر روز ندارم
ولی دوستت دارم
وقتی دلم هوایت را می‌کند حق شنیدن صدایت را ندارم
ولی دوستت دارم
وقت‌هایی که روحم درد دارد و می‌شکند شانه‌هایت را برای گریستن کم دارم
ولی دوستت دارم
وقت دلتنگی‌هایم، آغوشت را برای آرام شدن ندارم...
ولی دوستت دارم
آری همه وجودمی ولی هیچ جای زندگیم ندارمت و میان تمام
نداشتن‌ها باز هم با تمام وجود دوستت دارم...

دلم تنگ شده برایت...
اما نمی‌شود برایت از این همه دلتنگی بگویم...
دلتنگی را با این نوشته برایت نشانت می‌دهم
جایی می‌گذارم که شاید یک روز از آنجا گذرکنی و بخوانی
و کاش بدانی مخاطب من، تو بوده‌ای
تویی که اگر اجازه داشتم نشانت می‌دادم به همه
و می‌گفتم
اورا نگاه کنید
تمام دنیای من است... :)

آننون



  • عــآطِــFـــه

not tell, not reveal

جمعه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۶، ۱۰:۱۹ ب.ظ



شاید همه نه، ولی خیلی از آدمایی که ی روز تو هر جمعی خوش سخن بودن از ی جایی ب بعد نطقشون کور میشه.. نه اینکه کلا ساکت باشن، فقط بیشتر ازینکه حرف بزنن توو فکر میرند! نمیفهمی تو فکرشون چی میگذره یا دلیل اینهمه سکوتشون چیه.. حالا بماند که بعضیا قاضی میشن بعضیا سوهان روح.. ولی همیشه هستن آدمایی که آدمو درک کنن فکر کنم اینا از امثال جان گرینن که میگه همیشه افراد ساکتو دوست داشتم، هیچوقت نمیفهمی.. نمیفهمی در حال رقصیدن توو رویای خودشونن یا اینکه سنگینی بار دنیا رو به دوش میکشن..
شدیدا نیاز دارم ازین آدما که درک کنن... این‌روزا بیشتر از همیشه میخام دور از همه باشم حالا چ تو جمع و چ تنها...




+ سیین لیتل اور ناثین

پ.ن: ترک کردن آدما همیشه ب چمدون بستن نیست! جاهای شلوغ همین که توی خودت بودی یعنی ترکشون کردی :)





  • عــآطِــFـــه

yana done

دوشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۶، ۰۳:۱۰ ب.ظ



احوالم شبیه «یازدهم سپتامبر» ویران است…

متشنّج و غمگین 

با این تفاوت که ابهامی وجود ندارد

خوب می‌دانم‌ عاملِ این ویرانی کیست

و این سوزناک‌ترین قسمتِ ماجراست!



  • عــآطِــFـــه

de

پنجشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۹ ب.ظ



..میسوزونی منو مثه آتیشی




  • عــآطِــFـــه

بی خداحافظی

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۹ ب.ظ




من از این شهر میرم شهری که ستاره‌هاش خاموش

معشوق عاشقش رو می‌فروشه به هیچ و پوچ زندگی

من از این شهر میرم شهری که به ظاهر آشنا زیاده..

اما تو نمی‌دونی درد هات رو تو تنهایی به کی بگی!!





  • عــآطِــFـــه

دو روز دنیا برام قفس تر از قفسه

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۷ ب.ظ




همه ی روزایی دارن ی دردایی دارن که ب هیچکس نمیتونن بگن..




  • عــآطِــFـــه

دیوانگی

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۵۷ ب.ظ




از تو این دیوانگی را هدیه دارم من
  • عــآطِــFـــه

نشد

جمعه, ۳۰ تیر ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ب.ظ

نیستیم
به دنیا می‌آییم
عکسِ یک نفره می‌گیریم
بزرگ می‌شویم
عکسِ دو نفره می‌گیریم
پیر می‌شویم
عکسِ یک نفره می‌گیریم
و بعد…
دوباره باز
نیستیم…



  • عــآطِــFـــه

همه چیه منی دیوونه

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۶، ۰۸:۴۷ ب.ظ



دچار نوعی بهت زدگی و بی حسی شده‌ام

احساس خستگی نمی‌کنم، خوابم نمی‌آید

غصه دار نیستم،شاد هم نیستم،

قدرت این را ندارم که تو را با خیال خودم ب اینجا بیاورم…

هر چند تصادفا سمت راستم یک صندلیِ خالی وجود دارد،

گویی برای تو گذاشته شده است؛

در چنگال چیزی هستم و نمی‌توانم خودم را از دستش رها کنم…




  • عــآطِــFـــه