Routine
دلم میخواهد
خودم را از تنم در بیاورم
بشورم
بچلانم
و روی طناب حیاطمان پهن کنم
فردا بیایم
و ببینم که مرا
باد با خود بردهاست…
دقیقا دقیقا همینو دلم میخواد همین کارو کنم و تو عرض ی روز و ب همین راحنی ببینم ک نیستم!! حال ی گمشده تو دریا رو دارم ک مجبورم چنگ بزنم تا خودمو روی اب نگه دارم ولی دلمم میخواد غرق بشم و راحت شم!!! بعد دو هفته تونستم سرپا بشم باورم نمیشه هیچیو.. باورم نمیشه ک اشهدمو خوندمو اما هنو نمردم.. نمیدونم چ حکمتیه ک تا ی قدمی مرگ رفتمو برگشتم ولی ای کاش برگشتی این وسط نبود از حال و روزم و این روزمرگیا متنفرم خیلی از خودم پرسیده بودم واقعا میخام این اتفاق بیفته هیپوقتم نتونسته بودم ی جوابی واس خودم بدم ولی اونروز طی مدتی ک فکر میکردم دیگه همه چی تموم میشه فهمیدم خیلی هم مشتاقم با اینکه داشتم بدترین لحظات رو میگذروندم.. الان ک فکرشو میکنم حالم داغون میشه، البته خودمم داغونم و چیزی ک بدتر از همه این چیزا داغون ترم میکنه اینه ک تو حتی خبر نداری چ حالیم... حواستم نیس
- ۹۶/۰۹/۱۲